دانلود کتاب پنه لوپه به جنگ میرود اثر اوریانا فالاچی
دانلود رایگان کتاب پنه لوپه به جنگ میرود اثر اوریانا فالاچی
دانلود رایگان کتاب پنه لوپه به جنگ میرود اثر اوریانا فالاچی با لینک مستقیم
درباره کتاب پنه لوپه به جنگ میرود بیشتر بدانیم :
جوانا که اطرافیان جو صدایش می کنند از جانب یک تهیه کننده ایتالیایی ماموریت پیدا میکند
برای مدت دو ماه به نیویورک برود و پس از آشنایی با محیط آن شهر و خلق و خوی آدمهایش موضوع داغی را برای تهیه یک فیلم پرفروش و سود آور تدارک ببیند.
جو بخاطر این سفر لبریز از شادی و هیجان است.
و ناخودآگاهانه این امید را در دل میپروراند که شاید ریچارد عشق ایام نوجوانی خود را هم در آن شهر ببیند…
در آنجا با سنگدلی و پرخاشگری خود را از قید و بند بکارت کذائیش می رهاند.
با عصیانگری و سرستی عاشق مردی ضعیف و منحرف میشود که خود عاشق مرد دیگری است و …
درباره نویسنده کتاب پنه لوپه به جنگ میرود بیشتر بدانیم:
اوریانا فالاچی (به ایتالیایی: Oriana Fallaci) (۲۹ ژوئن ۱۹۲۹–۱۵ سپتامبر ۲۰۰۶)
روزنامه نگار، نویسنده و مصاحبهگر سیاسی برجسته ایتالیایی بود که در شهر فلورانس متولد شد
و در سن ۷۷ سالگی در همان شهر درگذشت.
وی در دوران جنگ جهانی دوم به عنوان یک چریک ضد فاشیسم فعالیت میکرد.
آنچه بیش از هر چیز به معروفیت وی کمک نمود،
مجموعه مصاحبههای مفصل و مشهور او با رهبران سرشناسی همچون محمدرضا پهلوی، یاسر عرفات، ذوالفقار علی بوتو، روحالله خمینی،
ایندیرا گاندی، گلدا مایر، ملک حسین، معمر قذافی، جرج حبش، و هنری کیسینجر بود.
خلاصه ی کتاب
ساعت دیواریِ عجیبی بود و به هیچ ساعتِ دیگری نمیماند.
روز تاجگذاریِ پادشاهی را به یادِ او میآورد، پادشاهی که صورتش مثلِ ریچارد بود…
ولی شبها که ساعت تو تاریکی گم میشد صدایش شبیهِ صدای ناقوسِ شومِ کلیسایی بود
که برای مُردنِ کسی به کار افتاده باشد.
«تو مستحقِ این مرخصی هستی! خیلی کار کردی و لازمه یه کم استراحت کنی و خوش بگذرونی…
ولی منم اگه قرار باشه به تمومِ کارمندام سفرِ نیویورک جایزه بدم، ورشکست میشم! میفهمی که؟»
«البته! رئیس…» ربع ساعتِ اول که زنگ میزد صدایش به جان آدم دلشوره میانداخت،
ربع ساعتِ دوم شوم به نظر میآمد و به ربع ساعتِ بعدی که میرسید آدم را کلافه میکرد
و ربع ساعتِ آخر روحها و سایههایی را میدید که سمتش حمله میکردند
و در نورِ راهرو کمرنگ میشدند و هرکدام مثل لکهای دود به هوا میرفتند.
«فقط به تو این فرصتِ استثنایی رو دادم! جو!…چه کارایی که واسه تو نمیکنم!»
«ممنونم… رئیس!» نفسش را نگه میداشت و از زیرِ ملافه رختخوابش رشته نوری را که سایهها را در خودش حل میکرد میپایید…
بعد لرز به تنش میاُفتاد و در رؤیا به سمتِ اتاقی که ریچارد داخلش خوابیده بود پر می کشید.
لطفا برای حمایت از نویسنده و انتشارات و همچنین مترجم کتاب را تهیه کنید.
به صورت درخواست كارگروه تعيين مصاديق محتواي مجرمانه لینک دانلود حذف شد .