دانلود کتاب به خدای ناشناخته اثر جان اشتاین بک
دانلود رایگان کتاب به خدای ناشناخته اثر جان اشتاین بک
دانلود رایگان کتاب به خدای ناشناخته اثر جان اشتاین بک با لینک مستقیم
درباره کتاب به خدای ناشناخته بیشتر بدانیم :
«به خدای ناشناخته» نام اثری از جان اشتاین بک (۱۹۰۲-۱۹۶۸) با ترجمه مرضیه خسروی است
که یکی از بهترین آثار دوره جوانی نویسنده محسوب میشود.
رمان، روایت زندگی کارگرِ کشاورزی است که برای تحقق رؤیاهای خود،
پدر و برادرانش را ترک میکند
و به غرب آمریکا میرود، توفیق او در تحقق رؤیاهایش با یک ارتباط جسمی و روحی با طبیعت همراه است.
مردی که گویی با زمین حرف میزند و آن را میفهمد و به درکی ویژه درباره آن رسیدهاست.
این کتاب حاصل روحیه همدردی با کارگران مزارع و دشواری های خاص حاکم بر زندگی آنها است.
اشتاین بک در این رمان بیش از هرچیز به جنبههای انسانی ماجرا توجه دارد
و بر رابطهی درونی میان انسان و طبیعت تمرکز میکند. متن اثر حال و هوای شاعرانهای دارد،
البته این شاعرانگی نه صرفاً در نثر و زبان که در محتوای اثر خودنمایی میکند.
درباره نویسنده به خدای ناشناخته بیشتر بدانیم:
جان اشتاینبک در سال ۱۹۰۲ در کالیفرنیا بهدنیا آمد. پدرش خزانهدار و مادرش آموزگار بود.
پس از تحصیل ادبیات انگلیسی در دانشگاه استانفورد، در سال ۱۹۲۵ بیآنکه دانشنامهای دریافت کرده باشد
دانشگاه را رها کرد و به نیویورک رفت.
در این شهر خبرنگاری کرد و پس از دو سال به کالیفرنیا برگشت.
مدتی به عنوان کارگر ساده، متصدی داروخانه، میوهچین و…
به کار پرداخت و به همین سبب با مشکلات برزگران و کارگران آشنا شد.
پس از آن پاسبانی خانهای را پذیرفت و در این زمان وقت کافی برای خواندن و نوشتن پیدا کرد.
زمانی که جهان بهسرعت به سمت مدرنیسم پیش میرفت و ادوات جدید کشاورزی جایگزین بیل و گاوآهن میشد،
او در اندیشهٔ غم و درد و رنج آنان بود.
نخستین اثرش جام زرین را در سال ۱۹۲۹ نوشت.
نگاه انساندوستانه و دقیق او به جهان پیرامون و چهرهٔ رنجکشیدهٔ خودش سبب درخشش او در نوشتن آثاری چون موشها و آدمها و خوشههای خشم شد.
خلاصه ی کتاب
ماه دسامبر که به نیمه رسید ابرها از هم شکافته و پراکنده شدند،
آفتاب گرما گرفت و تصویری از تابستان بر دره فرو نشست.
الیزابت میدید که چطور اضطراب جوزف را لاغر و غمگین میکند
و چطور چشمانش خسته و تقریبا سفید شده است. میکوشید کارهایی پیش بیاورد و او را سرگرم کند.
او لیستی از احتیاجات خود را فراهم ساخت و به دست جوزف داد تا برای خرید آن به نوستراسنیورا برود.
جوزف به روستا رفت و پیش از آن که الیزابت به کارهای تازهای بیندیشد
آنها را تهیه و با اسبی از نفس افتاده و خیس عرق برگشت.
الیزابت پرسید”چرا اینقدر با عجله برگشتی؟”
“نمیدانم. میترسم از این جا دور شوم. ممکن است اتفاقی بیفتد.”
لطفا برای حمایت از نویسنده و انتشارات و همچنین مترجم کتاب را تهیه کنید.
در صورت درخواست كارگروه تعيين مصاديق محتواي مجرمانه لینک دانلود حذف خواهد شد .